۱۳۹۱ دی ۲۳, شنبه

ایران، سرزمینِ زیبای من









ایران، سرزمینِ زیبای من چه بر سرت آمد؟
آن مردم رشید و جنگاورت کجا رفتند؟
که اینگونه بیگانگان خونت را میمکند و خاکت را اشغال کرده اند
کودکانت را بانگ الله اکبر در گوش میخوانند و
جوانانت عالمِ رساله خوانِ دانشگاه 
مادرانت در چارقد‌های سیاه 
همچون تاریکی‌ شب پیچیده و
روضه خوانِ فاطمه زهرا
کجایند آن آرش و رستم و بابک هایت؟
که مردمت ذکر گوی ابوالفضل و علی‌ و عباس شده اند
ایرانِ من قفل بر دهانت زدند و 
دسته دسته فرزندانت را به ریسمان مرگ میسپارند
آرامگاه کوروشت در دیار خود غریب مانده و
فوج فوج امامزاده‌های قارچ گونه سر بر می‌آورند
ایرانِ من، دیگر شادی
نشاط
امید
آرزو
و آرامش
از این دیار رخت بربسته و
جای آن گریه وسینه زدن و ناله و فغان
هر سال برای دشمنانت برپاست
کاش دوباره بیدار میشد آن شیر خفته در درونت
تا کفتار‌های رذل و پلید را به سرزمینشان براند




ﺑﺎ ﺩﺭﻭﺩ ﺧﺪﻣﺖ علی‌ ﺁﻗﺎ ﻭﺷﻤﺸﻴﺮ ﺫﻭاﻟﻔﻘﺎﺭﺵ








ﻧﻬﺞ اﻟﺒﻼﻏﻪ ﺧﻂﺒﻪ 79
 اﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﺯﻧﺎﻥ اﺯ ﻧﻆﺮ اﻳﻤﺎﻥ و اﺭﺙ ﻭﻋﻘﻞ ﻧﺎﻗﺼﻨﺪ اﻣﺎ ﻧﻘﺼﺎﻥ اﻳﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻋﺎﻑ ﺑﻮﺩﻥ اﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺭ اﻳﺎﻡ ﻗﺎﻋﺪﮔﻲ اﺳﺖ و ﻧﻘﺼﺎﻥ اﺭﺛﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﻳﻨﻜﻪ ﺳﻬﻢ اﺭﺛﺸﺎﻥ ﻧﺼﻒ ﺳﻬﻢ اﺭﺙ ﻣﺮﺩاﻥ اﺳﺖ ﻭﻧﻘﺼﺎﻥ ﻋﻘﻠﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﻭ ﺯﻥ ﺑﺮاﺑﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺎ ﻳﻚ ﻣﺮﺩ اﺳﺖ. اﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺘﺮﺳﻴﺪ ﻭاﺯ ﺧﻮﺑﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﺣﺬﺭ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻭاﺭﺩ اﻣﻮﺭ ﭘﺴﻨﺪﻳﺪﻩ اﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ اﻋﻤﺎﻝ ﻧﺎﺷﺎﻳﺴﺖ ﻃﻤﻊ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ.

ﺑﺎ ﺩﺭﻭﺩ ﺧﺪﻣﺖ  علی‌ ﺁﻗﺎ ﻭﺷﻤﺸﻴﺮ ﺫﻭاﻟﻔﻘﺎﺭﺵ

 ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺧﺪﻣﺘﺘﻮﻥ ﻋﺮﺽ ﻛﻨﻢ ﻋﺪاﻟﺖ علی‌ ﻭاﺭت ﺮا ﺑﺎﻭﺭ ﻛﻨﻢ ﻳﺎ اﺭاﺩﺗﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﺩاﺷﺘﻲ ﺁﺧﻪ ﻣﺮﺩ ﺣﺴﺎﺑﻲ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺮاﻥ اﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺮﻳﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ اﻳﻤﺎﻥ ﺑﺎﻻﻳﻲ ﺩاﺷﺖ ﻛﻪ اﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺭﻭﺡ اﻟﻘﺪﺱ ﺑﺎﺭﺩاﺭ ﺷﺪ. ﺟﺎﻱ ﺩﻭﺭﻱ ﻧﺮﻭﻳﻢ, ﭼﻂﻮﺭ ﺣﻮﺽ ﻛﻮﺛﺮ و ﺧﺪاﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻳﻚ اﻧﺴﺎﻥ ناقص العقل  ﻧﺎﻗﺺ اﻻﻳﻤﺎﻥ ﺩاﺩﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻓﺎﻃﻤﻪ ؟

 ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﺧﻮﺩﺕ اﮔﺮ اﺳﻼﻡ از ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ  ﺷﻬﻮﺕ ﭘﺮست  ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺑﻪ دست ﻋﺮﺏ  آنزمان   ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻧﻤﻲ ﺁﻣﺪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺯﻧﺎﻥ ﺭا  ناقص العقل ﻣﻲﺧﻮاﻧﺪﻳﺪ؟ ﺁﺧﻪ اﺯ ﺷﻤﺎ ﻛﻪ (به گفته خودتان) ﺩﺧﺘﺮاﻧﺘﺎﻥ ﺭا ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺭ ﻭ ﺯﻧﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺧﻔﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻲ ﻛﺮﺩﻳﺪ ﭼﻪ اﻧﺘﻆﺎﺭﻱ ﻣﻲ,ﺷﻪ ﺩاﺷﺖ. اﻟﺒﺘﻪ ﺑﻬﺖ ﺣﻖ ﻣﻲ ﺩﻡ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺗﻮﻱ ﻗﺮاﻥ سوره ﺑﻘﺮﻩ ﺁﻳﻪ223 ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ (  زن کشتزار مرد لقب دارد و مرد می‌‌تواند هرطور که بخواهد  با او نکاح کند ) و ﺩﺭ ﺁﻳﻪ 36  سوره ﻧﺴﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ (و ﺁﻥ ﺯﻧﺎﻥ ﺭا ﻛه اﺯ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﻴﺸﺎﻥ ﺑﻴﻢ ﺩاﺭﻳﺪ اﻧﺪﺭﺯ ﺩﻫﻴﺪ ﻭاﺯ ﺧﻮاﺑﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﺩﻭﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ اﮔﺮ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﻲ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺑﺰﻧﻴﺪﺷﺎﻥ و اﮔﺮ ﻓﺮﻣﺎﻧﺒﺮﺩاﺭﻱ ﻛﺮﺩﻧﺪ اﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺩﻳﮕﺮ ﺭاﻩ ﺑﻴﺪاﺩ ﭘﻴﺶ ﻣﮕﻴﺮﻳﺪ ﺧﺪاﻭﻧﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﭘﺎﻳﻪ ﻭﺑﺰﺭﮒ اﺳﺖ) ﻋﻠﻲ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﻳﻚ ﺯﻧﻢ ﻣﻲ ﺗﻮﻧﻢ ﻫﺰاﺭاﻥ ﻫﺰاﺭ ﺯﻥ ﻣﻮﻓﻖ ﺩﺭ اﻣﻮﺭ ﻭﻛﺎﻟﺖ ﻭﻗﻀﺎﻭﺕ ﻭ شغلﻫﺎﻱ ﻣﻬﻢ ﺩﻭﻟﺘﻲ و ﺣﻜﻮﻣﺘﻲ ﺑﺮاﻳﺖ ﻧﺎﻡ ﺑﺒﺮﻡ ﻛﻪ اﺯ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﺮﺩاﻥ ﻣﻮﻓﻖ ﺗﺮﻧﺪ اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﺗﻔﺎﺳﻴﺮ ﻛﻪ اﻭﻥ ﻫﺎ ﺷﺎﻧﺲ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ و ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﻴﺎﻣﺪﻧﺪ ﻭﮔﺮﻧﻪ اﻻﻥ ﻳﺎ ﺯﻳﺮ ﭼﺎﺩﺭ ﻭ ﻧﻘﺎﺏ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻳﺎ  در خانه  ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺘﻚ ﻣﻲ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ و ﺣﺘﻲ ﻣﺜﻞ ﺧﻴﻠﻲ اﺯ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﻋﺮﺑﻲ ﺣﺘﻲ ﺣﻖ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﮔﻮاﻫﻴﻨﺎﻣﻪ ﺭا ﻫﻢ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ. 

ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﻲ ﺑﻨﻮﻳﺴﻴﺪ ﺳﻬﻢ اﺭﺙ, ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻋﻘﻞ ﺯﻥ را ﻧﺼﻒ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ قرآن اﺳﺘﻨﺎﺩ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﻣﻴﮔﻮﻳﻴﺪ ﻋﻘﻞ و اﺭﺛﺶ ﻧﺼﻒ ﻫﺴﺖ  ولی‌ شما و نوادگانتان چنان مجذوب و شیفتهٔ این موجود بودید که در دسته‌های ۱۰ تایی‌ عقد میکردید و به کنیزی ( برده جنسی‌ ) در میاوردید. ﺁﺧﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﻛﺸﻮﺭﺗﺎﻥ ﻗﺎﻧﻊ ﻧﺸﺪﻳﺪ ﻭ به کشور‌های همسایه مثل کشور ما حمله کردید، کشتید و تاراج کردید و مردان را به برده گرفتید و زنان را به کنیزی فروختید و نطفهٔ لقِ سید را در ایران کاشتید,  ﻳﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺧﻮاﺳﺘﻴﺪ ﻛﺸﻮﺭﻣﺎﻥ ﺭا ﻏﺎﺭﺕ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ زنان ﺭا ﺑﻪ اﺳﺎﺭﺕ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ ﺑﺮاﻱ ﻗﻮﻱ ﻛﺮﺩﻥ اﺭاﺩﻩ  مسلمانانِ شمشیر به دست ﮔﻔﺘﻴﺪ: ﺣﻤﻠﻪ ﻛﻨﻴﺪ اﮔﺮ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺷﺪﻳﺪ ﺯﻧﺎﻧﺸﺎﻥ ﻭاﻣﻮاﻟﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻏﻨﺎﻳﻢ ﺟﻨﮕﻲ ﻣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﺷﻮﻫﺮ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ

ﺁﻳﻪ 24  سوره ﻧﺴﺎ: (ﺑﺮاﻱ ﺷﻤﺎ ﻧﻜﺎﺡ ﺯﻧﺎﻥ ﺷﻮﻫﺮﺩاﺭ ﺣﺮاﻡ ﺷﺪ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﺷﻮﻫﺮﺩاﺭ ﺭا ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﻛﻔﺎﺭ ﺑﻪ ﻏﻨﻴﻤﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ) و ﺁﻳﻪ 50 ﺳﻮﺭﻩ اﺣﺰاﺏ: ( اﻱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻣﺎ ﺑﺮ ﺗﻮ اﻥ ﻫﻤﺴﺮاﻧﺖ ﺭا ﻛﻪ ﻣﻬﺮﺷﺎﻥ ﺭا ﺩاﺩﻩ اﻱ ﺣﻼﻝ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻭﻧﻴﺰ ﻛﻨﻴﺰاﻧﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺧﺪا اﺯ ﻏﻨﺎﻳﻢ ﺟﻨﮕﻲ ﺑﻪ ﺗﻮ اﺭﺯاﻧﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺗﺎ ﻣﺎﻟﻚ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﺎﺷﻲ) و اﮔﺮ ﻣﺮﺩﻳﺪ ﺣﻮﺭﻳﺎﻥ ﺑﻬﺸﺘﻲ ﺩﺭ اﻧﺘﻆﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ( ﺁﻳﻪ 22 و 36 ﺳﻮﺭﻩ ﻭاﻗﻌﻪ ﻭﺁﻳﻪ 58 ﺳﻮﺭﻩ اﻟﺮﺣﻤﻦ), ﺷﻤﺎ ﻛﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺗﺘﻮﻥ ﺑﺎ ﻃﻤﻊ ﺯﻥ  در گردش است ﭼﺮا اﻳﻦﻗﺪﺭ اﺭﺯﺵ ﺯﻥ ﺭا ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻣﻲ ﺁﻭﺭﻳﺪ؟ ﺑﻪ اﺳﻢ ﺧﺪا ﻛﺘﺎﺑﻲ ﻧﻮﺷﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﻧﺼﻒ ﺁﻥ اﺯ ﺳﻜﺲ ﻭ ﺭﻭاﺑﻄ ﺟﻨﺴﻲ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﺤﺒﺖ ﺷﺪﻩ (سوره اﺣﺰاﺏ ﺁﻳﻪ 51: نوبت هر كدام از آن زنها را كه مى‏خواهى به تاخير انداز و هر كدام را كه مى‏خواهى پيش خود جاى ده و بر تو باكى نيست كه هر كدام را كه ترك كرده‏اى [دوباره] طلب كنى اين نزديكتر است براى اينكه چشمانشان روشن گردد و دلتنگ نشوند و همگى‏شان به آنچه به آنان داده‏اى خشنود گردند و آنچه در دلهاى شماست ‏خدا مى‏داند و خدا همواره داناى بردبار است ﻭﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻛﻞ ﺳﻮﺭﻩ ﺗﺤﺮﻳﻢ) ﻭﻧﺼﻒ ﺩﻳﮕﺮﺵ اﺯ ﻗﺘﻞ ﻭﻗﺼﺎﺹ اﺳﺖ ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﻩ اﻧﻔﺎﻝ ﺁﻳﻪ 12 ﺫﻛﺮ ﺷﺪﻩ: هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى ‏كرد كه من با شما هستم پس كسانى را كه ايمان آورده ‏اند ثابت‏قدم بداريد به زودى در دل كافران وحشت‏خواهم افكند پس فراز گردن ها را بزنيد و همه سرانگشتانشان را قلم كنيد.

 فقر در شهر‌های بزرگ و کوچک ایران بیداد می‌کند بیشتر از ۳ ملیون کودکِ کار در کشور داریم، سنِّ فحشا به ۱۴ سال رسیده است و بیکاری بالای ۲۵ درصد است همه اینها در حکومت عدل علی‌ وجود دارد و آنوقت پول مردم خرج ساختن ضریح ومرقد و امامزاده و مسجد و حوزه علمیه و چاپ و نشر کتاب‌های صد من یه غاز اسلامی و تروریست‌های حزب الله و حماس و حمایت از بشار است و سایر تروریست‌های سرتاسر دنیا میشود، کشور‌های آمریکای لاتین را یادم رفت، بازسازی لبنان که جای خود دارد و خلاصه همه  لقمه‌ای از این سفره دارند الی‌ مردم  ایران. 

 دختران و پسرانِ سرزمینم در سیاهچال‌های رژیم اسلامی ( که از احکام و سنت تو بهره میبرند) دسته دسته به سوی مرگ می‌رفتند و پیکرهای پاکشان بی‌نشان در جایی‌ به اسم خاوران زیر خروار‌ها خاک دفن شدند و هرگز اجازه ندادند مراسمی برایشان گرفته شود نه حتی نام  و نشانی‌ برایشان گذاشته شود، چه بسیار داستان‌ها که از شقاوت و سنگدلی‌ و وحشی گری پیروان راستینت در زندان‌ها و بازداشت گاه‌ها تعریف میکردند و میکنند، از شکنجه‌ها از ظلم و نا انسانیت‌هایی‌ که در حق مخالفان حکومت عدل علی‌ انجام میشد و میشود. راستی‌ شنیدی می‌گفتند دختران باکره را اعدام نمی‌کردند؟ می‌گفتند اول آنها را به عقد یک بسیجی‌ در میاوردند و بهش تجاوز میکردند که به قول خودشان باکره از دنیا نرود گویا  می‌گفتند باکره‌ها به بهشت میروند، چند روز بعد به خانواده اطلاع میداند و می‌گفتند دخترتان شرعی اعدام شده و به عقد یک نفر در آمده.

 رهروانِ راستینت کاری کردند  چند ملیون انسانِ بی گناه از کشورشان فرار کنند و آواره کشور‌های دیگر بشوند  ﭼﻮﻥ ﺟﺰ ﺟﻨﮓ و ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺷﺎﻣﻞ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻭﻓﺮﺯﻧﺪاﻧﺸﺎﻥ ﻧﺸﺪ. ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﺧﺎﻧﻢ, ﺧﺎﻧﻢ فرزندانت ﺳﻼﻡ ﺑﺮﺳﺎﻥ ﺑﻪ اﻣﻴﺪ ﺩﻳﺪاﺭ ﺩﺭ ﻗﻴﺎﻣﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﻱ ﺧﻴﻠﻲ ﻫﺎ ﺑﺎﺷﻴﺪ.


ﺭاﺳﺘﻲ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﺩﻡ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺎ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺫﻭاﻟﻔﻘﺎﺭﺕ  نه ایستاده باشی‌  
ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻳﺎﺩﺕ ﻧﺮﻩ



علی ای همای وحشت تو چه آفتی خدا را

که به نیزه ها کشیدی سر و گردن جدا را

به خدا که در دو عالم اثر از بشر نماند

چو علی بریده باشد رگِ گردن بقا را !

به جز از علی که هفتصد سرِ بیگناهِ بدبخت

ببُرد به تیغ شمشیر نفس غریبه ها را ؟

به جز از علی که دارد به دو سرْ جلای ساتور

که به حکم مصطفایی ببریده دست و پا را

چو به قتل ، شرط بندد ز میان بی شرمان

چو علی که میتواند بزند سر و قفا را

نرو ای گدای مسکین در خانه ی مصیبت

که به تو حواله دارد دو سه فحش ناروا را

تو بدان سواره دزدیست که ازآن غنیمت جنگ

ببرد به سوی خانه همه کیسه ی طلا را

ز بساط این کنیزان به غنایم اضافی

چو علی که می رباید همه دخت دلربا را؟

نه بشر توانمش خواند نه ز نسل آدمیان

متحیرم چه نامم شه دزد بی حیا را

به زبان شوم و نحسش که بلاغه الکتابش

به جهان بلا فکنده همه آیت جفا را

نروم بهشت موعود که اگر علی ببینم

بکشم چو دوزخــــآتش همه صحن کبریا را

نروم بهشت آری که اگر روم به آنجا

به رسول و حوریانش نکنم کمی مدارا

تو نخوان قصیده ام را که بسی ملول گردی

ز جناب شیر قصاب! تو بخوان ابوعطا را

همه شب در این امیدم که نسیم باد پاییز

ببرد ز خاطر من رخ زشت مرتضی را

به ولای مستِ مستان ز نوای شیر پَستان

سخنی حساب گفتن چه خوشست شهریارا




۱۳۹۱ دی ۲۲, جمعه

آشفته بازار







فعلا که بازار حرف‌های دوزاری گرم است و مشتری برای قربانت برم و من فدات زیاد پیدا میشود، یکی‌ مرغ پرکنده را سوخته می‌کند برای یک چند نگاه و چه چه، یکی‌ خود را قطعه قطعه می‌کند که برای چندی توجه، یکی‌ عینک ماه نگری میزند برای دموکراسی و دیگری تجلیل می‌کند از حقوق بشر، انگار همه چیز اینجا بازی است و همه دارن در حیاط خانه همسایه بازی گرگم به هوا بازی می‌کنن، همه در راه سبقت گیری در مطرح شدن هستند و این میان تماشاچیان به هم قول شرف از واقعی‌ بودن بازی کشتی‌ کچ میدهند.

یکی‌ سرود دبستانی می‌خواند برای دبستان‌های خالی‌ و دیگری بیرق دلاوری در برابر خود بر افرشته، یکی‌ سنگ به شکم بسته تا سیری نمایان نباشد و دیگری سنگ به شیطان رجم میزند که در جبهه آن نباشد، ‌ و همچنان تماشاچیان در حال قسم خوردن برای واقعیت کشتی‌ کچ. یکی‌ پطرس راه برگشته میشود انگشت در سوراخ کشتی خود سوراخ کرده می‌کند و دیگری لباس همسایه را پاره می‌کند و قطار بی‌ ترمز را آگاه از خطر می‌کند. و باز دوری باطل از آنهمه چرخش در حیاطی کوچک که به قدر باز کردن دست‌های کوچک چند کودک نیست.

همه در آن حیاط نقابی از صورتی‌ به یادگار دارند و همه هم همچون کلاغی به منقار ناشناخته و به آواز آشنا، همه در آن حیاط هستند فقط کاش کمی‌ بزرگتر بود و جایی برای همه‌های دیگر هم بود، کاش آن حیاط تنها در کنجی نبود و حیاطی به بزرگی‌ دنیا بود تا همه باشند و ببینند و بفهمند. و باز همان قسم‌ها ولی‌ اینبار نه برای واقعی‌ بودن بلکه قسمی بود برای آنچه از سیاهی ذغالی باقی‌ مانده و میخواهند رنگ زیبای شب را هم با آن نجس کنند.



منبع 



آیا هیچ از خود پرسیده اید به کجا میرویم ؟






 کشوری که در هیچ جای آن روزنه امیدی دیده نمی‌شود و هر سؤ می‌نگری سرشار از  ظلم و تبعیض و بی‌ بند و باری و بی‌ قانونی‌ و فساد و ناعدالتی و سواستفاده است 
چه بسیار پدرانی که نمی دانند از قبولی فرزندانشان در در دانشگاه باید خوشحال باشند یا که ناراحت زیرا از طرفی‌ پیشرفت فرزندشان را شاهد هستند و ازطرفی هم شهریه دانشگاه هم چون دیوی بر زندگی‌شان سایه می‌‌افکند .
 دختران  و پسرانی  که به هزاران بهانهٔ در ملأ عام  مورد توهین و تحقیر و بدزبانی و تند خویی قرار میگیرند و گیس کشان و ناله کنان به داخل ونهای گشت ارشاد انداخته میشوند و اگر شانس بیاورند ومورد تجاوز و سؤ استفاده جنسی‌ قرار نگیرند زیر بر نگاه اطرافیان و خانواده له‌ میشوند 
هستند  مادرانی که فرزند به بغل به بهانه مبارزه با بی حجابی وفساد از خیابان ها به داخل ماشین ها کشیده   شده و سر از پاسگاه ها در می آورند وبه گناه بیرون بودن کمی مو و یا کوتاه بودن مانتو کودکانشان را از بغلشان جدا کرده و مانند قاتلان و بزهکاران
با انان رفتار می کنند.
چه بسیار  بچه‌هایی‌ که بدون آنکه بدانند سهمشان از  نفت  وسایر منابع طبیعی  کشورشان بیشتر از آن چیزی هست  که تصورش را بکنند, جلوی ماشین ها برای فروختن یک شاخه گل یا گذاشتن مقداری پول در کف دستشان  می‌ ایستند و با چشمانی معصوم مسافران را نظاره میکنند و در بسیاری از موارد    مورد آزار و اذیت جسمی‌ و جنسی‌ قرار میگیرند .

پدرانی بوده اند وهستند  که به خاطر نداشتن پول کودکانشان  وسط بیمارستان روی دستا نشان جان داده ولی پذیرش به  آنها    می گوید اول پول بریزید بعد بیمارتان را بستری می کنیم  
آری این کابوس نیست .این واقیعت کشور ماست 
آزادی و رفاهِ نسبی‌  فقط یک رویاست,  بند بند وجود مردمان این دیار از پایه های ستون های تخت جمشید که پس از سال ها همچنان پابرجاست لرزان تر وسست تر شده  و قامتشان زیر بار مشکلاتِ عدیده اقتصادی، اجتماعی خمیده است


این دیو صفتان مسئول  تمام سختی ها و بدبختی های ما هستند و باید تاوان آن را بپردازند.




ناصح مردوخ

دنیای آرزویم

بنشین تا با تو بگویم

از دنیای آرزویم

دنیایی که از پشت تفنگم می بینمش

وقتی که می جنگم

می بینمش

که آنجا دیگر جنگی نه، تفنگی نه، زوری نه

تا به زور براندازیم

می بینمش

که آنجا دیگر سرمایه کار را قیچی نمی کند

کس را کسی اجیر نمی گیرد

آنجا دیگر

نیاز را با نان در جنگ نمی بینی

اندیشه ها و پنجه ها و ربات ها

می سازند و می سازند

از نان و شادی و دانش و زیبایی

هر آنچه را که بخواهی

اما دیگر در هیچ کارخانه نمی سازند

نه قفلی، نه گاوصندوقی ، نه دستبندی ، نه کلاه خودی

آنجا دیگر پلیسی و آخوندی نمی بینی

مگر صورتک هایشان را در باغ وحش پارک محله

بنشین

تا با تو بگویم

از دنیای آرزویم

دنیایی که نام قشنگش را هر شب

بر دیوار خانه های فولادشهر و زورآباد می نویسند

نامی که هر صبح عزمی دوباره در دلمان نقش می کند

نامی که هر روز بوزینه ها آن را با فرچه هایی چون

ریش ها و کینه هایشان سیاه، سیه پوش می کنند

اما نام قشنگ دنیایم

از زیر آن سیاهی ها هم می گوید

آنجا

هر جا که می روی زیبا شهر است

با مردمی گشاده دل

با خانه هایی سرشار از عشق و دوستی

دیوار خانه ها

تازه اگر دیواری باشد

گلبافه های اطلسی و شمشادند

که مرزهای نازک خوشبختی را نشانه می کند

آنجا

صفای عشق

از بند زور و زر

از پیله دروغ و ریاکاری آزاد است

زن یار و مرد یار، هر دو برابر

افسانه نیست این

باور کن این حقیقتی انسانی است

بنشین

تا با تو بگویم

از دنیای آرزویم

دنیایی که روز اول مه را

با آرزوی آمدنش هر سال

در صد هزار شهر چراغانی

در بیشمار کارخانه، خیابان، میدان

جشن و سرور جهانی برپا می کنیم

دنیایی که زیر سو سوی فانوس معدن

می بینم آسمان چراغانش را

دنیایی که در کویر خشک نفس گیر

می بینمش

به سبزی جنگل ها

می بینمش

به سرخی مشعل ها

آنجا من و تو یاریم

آنجا من و تو با همه یارانیم

با من مگو کجاست

همین جاست یار من

دنیای آرزوی من و تو همین دنیاست

روی همین زمین سفتی که زیر پای ماست

تنها باید که

زیر و رو شود

آری باید که زیر و رو شود

هر چه زود تر

با دست ما که ساخته ایم و می سازیم

باید که زیر و رو شود

هر چه زودتر

بگذار تا بازهم با تو بگویم
از دنیای آرزویم

۱۳۹۱ دی ۲۱, پنجشنبه

دکتر سیمین دانشور : دردم می آید





باید باکره باشى، باید پاک باشى براى آسایش خاطر مردانى که پیش از تو پرده ها دریده اند چرایش را نمیدانى فقط میدانى قانون است، سنت است ، دین است قانون و سنت را میدانى مردان ساخته اند اما در خلوت مى اندیشى به مرد بودن خدا و گاهى فکر میکنى شاید خدا را نیز مردان ساخته اند!! من زنم ... با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست که زرق و برقش شخصیتم باشد من زنم .... و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو میدانی ؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی و صبح ها از دنده دیگری از خواب پا میشوی تمام حرف هایت عوض میشود دردم می آید نمی فهمی تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است حیف که ناموس برای تو .... است نه تفکر حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است من محتاج درک شدن نیستم / دردم می آید خر فرض شوم دردم می آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه میگذاری و هر بار که آزادیم را محدود میکنی میگویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است نسل تو هم که اصلا مسول خرابی هایش نبود میدانی ؟ دلم از مادر هایمان میگیرد بدبخت هایی بودند که حتی میترسیدند باور کنند حقشان پایمال شده خیانت نمیکردند .. نه برای اینکه از زندگی راضی بودند نه ...خیانت هم شهامت میخواست ... نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت جایش النگو داد ... مادرم از خدا میترسد ... از لقمه ی حرام میترسد ... از همه چیز میترسد تو هم که خوب میدانی ترساندن بهترین ابزار کنترل است دردم می آید ... این را هم بخوانی میگویی اغراق است ببینم فردا که دختر مردم زیر پاهای گشت ارشاد به جرم موی بازش کتک میخورد باز هم همین را میگویی ببینم آنجا هم اندازه ی درون خانه ، غیرت داری ؟؟ دردم می آید که به قول شما تمام زن های اطرافتان خرابند ... و آنهایی هم که نیستند همه فامیل های خودتانند .... مادرت اگر روزی جرات پیدا کرد ازش بپرس از س.ک.س با پدر راضی بود ؟؟؟ بیچاره سرخ می شود ... و جوابش را ... باور کن به خودش هم نمی دهد ........... دردم می آید



زهرا سجادی معاون احمدی نژاد :عقل زن در چهل سالگی کامل می شود!









باید گفت پس بی بی دو عالم جناب فاطمه زهرا که به ادعای شیعیان خدا جهان را برای او خلق کرده در ناقص العقلی(هجده سالگی) فوت شده!
افسوس از اندیشه بیمار اسلامی که دختر نه ساله را بالغ و آماده برای سکس و تصمیم برای ازدواج می داند اما همین دختر را تنها و تنها به خاطر جنسیتش ناقص العقل می داند.
شهادتش را نصف شهادت مرد می داند!
ایمانش را ناقص می داند !
ارث و دیه اش را نصف دیه و ارث مرد تعیین میکند!
و او را در تمام عمرش تابع پدر ، یا شوهر یا حاکم شرع می داند



اگر الله می‌نوشت





و من شما را آفریدم که با هم برابر باشید و کینه و ستم بر همنوع نورزید و از کشتن و تاراج و ظلم بر  حذر باشید، من شما را برای اینکه از من متشکر باشید نیافریدم و محتاج نماز و فرمانبری شما نیستم، دلهایتان را پاک کردم و آسوده باشید که پلیدی وجود ندارد تا وجودتان را در بر بگیرد، شما اسباب بازی من نیستید که ۲۴ ساعته بشینم و دعوای خودم و شیطان را به جان شما بیندازم تا اگر من توانستم گولتان بزنم به بهشت بروید و اگر شیطان توانست جهنم در انتظار شما باشد، هیچ انسانی‌ را آزار ندهید حتی اگر هم دین شما نبود، ملاک را انسانیت قرار بدید و هیچ کس را نجس مپندارید، برای من جنگ مکنید و کسی‌ را نکشید،  بر دل‌ِ هیچ کدامتان مهر نادانی‌ نزدم و هیچ کدامتان پیش من قدر و حرمتی بیشتر بخاطر خوش رقصی ندارید، زنان و مردان نزدِ من به یک میزان با ارزش هستند و حق هیچکدمتان بر گردنِ دیگری نیست، به طمع بهشت نباشید و از جهنم نیز نترسید آنچه برای شما می‌خواهم آرامش و خوشبختی‌ است نه عذابی است و نه پاداشی زندگی‌ کنید و لذت ببرید که من شما را دوست دارم.

آنگاه میشد بودنش را درک کرد و بهش امیدوار بود 


۱۳۹۱ دی ۲۰, چهارشنبه

سهم من







سهم من از کل دنیا قطعه ای از خاک ایران است 
جایی که  در آن بهای نفس کشیدن را هم باید پرداخت
جایی که در آن از کودکی اموختیم باید همیشه سرمان پایین باشد, چون   زن  بودن جرم است، لباس زیبا پوشیدن جرم است،حرف زدن جرم است، کمک کردن جرم است،  به ما یاد دادن فرمانبر و بله قربان گو باشیم و تظاهر و تقیه و نیرنگ زندگی‌مان باشد, در غیر این صورت, خفه شدن است و اگر خواستیم از حقمان وخودمان دفاع کنیم جایمان  گوشهٔ زندان است,
جایی که در آن صبحانیمان شکنجه ناهارمان درد و شاممان عذاب روحیست .
جایی که در آن باید بیاموزیم که آزادی زهر است و اگر باز هم نپذیرفتیم  حقمان, طناب دار است 
آری این داستان زندگی و زنده بودن ماست.

 افسوس که با این همه ظلم و تبعیض و فساد صدای رسایی از مردم نیست، ناله و اعتراضات در پستو‌های خانه و تاکسی شنیده میشود ولی‌ صد افسوس آنقدر که مردم به فکر پیشی‌ گرفتن از هم و دور زدن همدیگر و کلاه برداری و مال همدیگر خوردن هستن به فکر نجات یافتن از سر منشأ این مشکلات نیستند، همه گلیمِ گلی مردم را از زیر پایشان میدزند

این روز‌ها خندیدن جنس نایاب است 

 

۱۳۹۱ دی ۱۹, سه‌شنبه